، تا این لحظه: 14 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره

مبیناجان

تولدت مبارك

  تولدت مبارك بازم شادي و بوسه ، گلاي سرخ و ميخک ميگن کهنه نمي شه تولدت مبارک تو اين روز طلايي تو اومدي به دنيا وجود پاکت اومد تو جمع خلوت ما تو تقويما نوشتيم تو اين ماه و تو اين روز از آسمون فرستاد خدا يه ماه زيبا تولدت عزيزم پراز ستاره بارون پر از باد کنک و شوق ،پر از آينه و شمعدون الهي که هميشه واسه تبريک امروز بيان يه عالم عاشق ،بياد هزار تا مهمون     ...
16 خرداد 1390

دومين تولد

سلام امروز روز تولد منه ، به همه ني ني هايي كه امروز بدنيا اومدن تولدشون رو تبريك مي‌گم .   ...
16 خرداد 1390

اولين جيش

اون روز صبح بعد از بيدار شدن از خواب ماماني برد دستشويي كه بعد از شستن جي جي مو عوض كنه كه من باز هم طبق معمول بعد از دستشويي از دست ماماني فرار كردم تا نتونه پوشاكم رو بپوشونه . يكهو ديدم واي يك آبي داره روي زمين ميرزه ، تعجب كردم گفتم : واي بابايي ببين داره آب مياد، يك دفعه بابايي از جا پريد و ماماني رو صدا كرد و به من گفت تكون نخور جيش كردي رو زمين . آخه من تاحالا به غير از جي جيم جاي ديگه اي جيش نكرده بودم. ببخشيد ماماني ...
11 خرداد 1390

صداقت

يك روز ماماني دندونش خيلي درد گرفت طوري كه از درد گريه مي‌كرد واسعه همين من و گذاشتن پيش خاله جون و با بابايي رفتن دندونپزشك ، از اون روز تا حالا هر روز كه از مهد كودك برمي‌گرديم بعد از خوردن ناهار يك هو ماماني يكي ، دو ساعتي جيم مي‌شه (مي ره اتاق خواب لالا مي كنه ) و بابايي و آنا مي گن ماماني رفته پيش آقاي دكتر تا آمپول بزنه تا ماماني دندوش خوب بشه . آخه باباجون با من صادق باشين ، من ديگه بزرگ شدم مي‌فهم چي به چيه ، فقط به روي خودم نمي‌يارم تا ضايع نشين. ...
8 خرداد 1390

شيطوني هاي من

سلام به همه نی نی‌های شیطون این روزا شیطونی‌های من دو چندان شده همش میرم روی مبلها از رو مبلها پرش می کنم, روی میزها می گردم, کمد لباسم رو که مامانی با کش بسته بعد از کلی زحمت باز می‌کنم و تمام لباسهام رو می‌ریزم بیرون و لباسهای کوچیکم رو زور زورکی تنم می‌کنم ، در کابینت‌ها رو که مامانی با کش بسته رو وا می‌کنم و وسایل کابینت ها رو کش می‌روم، به مامانی کلک می زنم و آب رو به بهانه خوردن از مامانی می‌گیرم و می‌برم روی میزها می‌ریزم ، روی میزی که مامانی جلوی تلویزیون گذاشته تا من نتونم تلویزیون رو انگلولک کنم میشینم و آهنگ مورد علاقه‌ام رو (خوشگل خانم، ابرو کمون ، چشم عسلی ، سوسن خانم...
7 خرداد 1390

حرفهای یک کودک فهیم

  آقاي پدر! در کمال احترام خواهشمندم اينقدر لب و لوچهء غير پاستوريزه ، و سار و سيبيل سيخ سيخي آهار نشدتون را به سر و صورت حساس من نماليد .   خانوم مادر! جيغ زدن شما هنگام شناسايي اجسام داخل خانه توسط حس چشايي من، نه تنها کمکي به رشد فکري من نمي کنه، بلکه براي  شير شما هم مضر است!!! لازم به ذکر است که سوسک هم يکي از اجسام داخل خانه محسوب مي شود.   پدر محترم! هنگام دستچين کردن ميوه، از دادن من به بغل اصغر آقاي سبزي فروش خودداري نماييد. چشمهاي تلسکوپي، گوشهاي ماهواره اي و سيبيلهاي دم الاغي اش مرا به ياد قرضهاي شما مي اندازد! ، مخصوصاً وقتي که چشمهاي خود را گشاد کرده، و با تکان دادن ...
7 خرداد 1390

بدون عنوان

پريروز بعد از مهد كودك براي تبريك روز مادر رفتيم خونه ماماجون پرهام ونسرين خاله هم اومده بودن جاتون خالي عصري سر دستمال گردگيري بين من و پرهام دعوا افتاد كه آخر سر ماماني و نسرين خاله و مامان جون مجبور شدند براي اينكه دعوا ادامه پيدا نكنه من و پرهام رو به پارك بانوان ببرند . بعد از برگشتن از پارك بانوان اونقدر خسته شده بودم كه بعد از خودرن هندونه لالا كردم.
5 خرداد 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مبیناجان می باشد