، تا این لحظه: 14 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره

مبیناجان

مبينا در هفته اول تولد

1390/2/11 12:52
نویسنده : مامانی
186 بازدید
اشتراک گذاری

سلام , من مبینا دختر شیطون و بلا هستم  آخه مامانی هر کاری می کنه اصلاٌ شیر نمی خورم آخه همش خسته ام و فقط می خوام بخوام تازه اصلاٌ شیر هم دوست ندارم ولی نمی دوم مامانی و بابایی چرا نمی ذارن بخوابم همش دماغم رو می گیرین و هی می زنن زیر پاهام تا بیدار بشم منم چشمم رو بازم می کنم و یک نگاهی بهشون می ندازم و دوباره می خوابم ( اههههههه ولم کنین خوابم میاد ) .

دو سه روز پیش وقتی سه روزه بودم بابایی و مامان جون و دختر خاله بابایی من رو بردن دکتر از بس هیچی نخورده بودم خیلی گشنم شده بود خانم دکتر اونجا یک شیشه شیر خشک درست کرد و داد خوردم وای که چقدر چسبید آخه خیلی گشنم بود بعدش خانم دکتر یک آزمایش واسم نوشت و من و بردن بیمارستان واز دستم خون گرفتن اصلاٌ گریه نکردم آخه من خیلی دختر شجاعی هستم بعدش خانم دکتر گفت چون سه روز هیچی نخوردم یک کوچولو زردی دارم و واسم قطره نوشتن.

درضمن خانم دکتر شیر خشک هم واسم نوشت ولی مامانی نمی داد بخورم , آخه مامانی دوست داشت خودش واسم شیر بده ولی من هی ناز می کردم و شیر مامانی رو نمی خوردم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مبیناجان می باشد