اولین گوشواره مبینا
سلام من دخمل مبینا در سن دو و نیم ماهگی هستم . اون روز مامانی و بابایی و من سه تایی باهم رفیتم پیش خانم دکتر برای کنترل تو راه مامانی و بابایی همش باهم حرف می زدن و می گفتن که به خانم دکتر بگیم گوشاشم سوراخ کنه ، من نمی دونستم مامانی و بابایی راجع به چی باهم صحبت می کردن وقتی رفتیم پیش خانم دکتر بعد از معاینه کردن خانم دکتر با یک چیزی که بهش خودکار می گفتن رو گوشام علامت گذاشت بعد یک چیزی رو که شفاف بود و برق میزد که بهش آدم بزرگا گوشواره می گفتن گذاشت تو یک دستگاه تفنگ مانند بعد یک خانمی که پیش خانم دکتر کار می کرد من و بغل کرد و کلی باهام خوش وبش کرد و نشوند تو بغلش و سرم و گرفت بعد خانم دکتر اون تفنگه رو گذاشت روی گوشم و بهش شلیک کرد خی...
نویسنده :
مامانی
13:21